Quantcast
Channel: پاتوق بچه های کرمان
Viewing all 133 articles
Browse latest View live

سوتی لهجه ایی

$
0
0
از سرش دارم

تو خوابگاه با بروبچ جمعمون جمع بود یک دفعه یکی ا دوستام  یک چی  رو نشون داد گفت این دیدی چقد جالبه منم

از اون ور اتاق داد زدم ها من از سرش دارم

دیدم نگاها به سمت من چرخید یکی از بچه ها گفت یک بار دیگه بگو چی داری

گفتم اسرش دارم خب

بعد ۲هزاریم افتاد در جمع برو بچی که برای اولین بار با کرمونی مواجه شدن سوتی دادم

گفتم بابا از سرش دارم یعنی مثل اونو دارم


درباره مشتاق علیشاه کرمانی

$
0
0

http://www.irandeserts.com/pics-5/kerman-8big.jpg

مقبره مشتاق علی شاه

همه ما اعتقاد به وجود نظامی قانونمند بر جهان هستی داریم.نظامی که دادستان آن خداوند متعال است.هیچ کس تا به حال نتوانسته  از محکمه  عدل الهی فرار کند چرا که خداوند خود فرموده که در کمین ستمگران نشسته.یکی از حکایت هایی که بر این مطلب صحه میگذارد ماجرای قتل مشتاق علیشاه کرمانی است که اتفاقا با فتوای امام جمعه شهر کرمان ملاعبداللهمجتهد حدود ۲۲۰ سال پیش اتفاق افتاده است.گر چه بعد از این واقعه نام مشتاق به نیکی ماند و اکنون مقبره او در کرمان زیارتگاه اهل دل است و از ملا عبداللهمجتهد  و خاندانش نامی جز (( ملا عبداللهسگو)) به لهجه کرمانی نماند.اما این قتل پیامدهایی داشت که واقعا عبرت آموز و شنیدنی است:

                                     مشتاق علی شاه در کرمان

در اواخر حکومت کریم خان زند سید معصوم علیشاه دکنی عده ای از یاران خود را مامور رسیدگی به امور دراویش نعمت الهی در ایران نمود.در بین این مریدان مشتاق علی شاه مامور کرمان شد.مشتاق در کرمان ماند و کارش رونق گرفت.جمع کثیری به مشتاق گرویدند از جمله عده ای از روحانیون شهر کرمان که معروف ترین آنها میرزا محمد تقی کرمانی (مظفر علیشاه) بود.این میرزا محمد تقی کسی بود که به روایتی وقتی می خواست به مسجد برود ۱۲ نفر قرآن خوان در دو طرف او قرآن قرائت می کردند تا به مسجد برسد.اتفاقا میرزا محمد تقی چنان در مخالفت با متصوفه تعصب می ورزید که هرگز با ایشان نمی نشست و حتی دیگران را هم از مجالست با صوفیه منع می نمود.

روزی یکی از کسبه کرمان که روضه خوانی سالانه داشت علمای شهر را هم دعوت نمود.علمادر صفه ای خاص نشسته بودند که مشتاق بی خبر وارد مسجد شد و در زاویهای مقابل ملا محمد تقی نشست.هنگامی که سفره گستردند ملا محمد تقی دست دراز نکرد و سایر علما هم دست نزدند.صاحب نذر که مردی بازاری و متدین بود از علت سوال کرد و تاکید کرد جای احتیاط نیست چون تمام مخارج سفره از کسب حلال به دست آمده و ذره ای از آن به ناحق نیست.ملا محمد تقی اشاره به مشتاق کرد و گفت که : "قرار نبود درویش بر این سفره باشد".مشتاق شنید نگاه معنی داری به ملا محمدتقی کردوگفت : "حاجی اگر سفره مولاست کهبر این خوان یغما چه دشمن چه دوست!!! درویش و غیر درویش ندارد".سپس برخاست و از مجلس بیرون رفت.می گویند نگاه مشتاق در ملا محمد تقی اثر کرد و همه حاضرین متحیر بماندند اما از فرط ناراحتی کسی نتوانست دست به غذا ببرد.ملا محمد تقی عبای خود را برداشت و در پی مشتاق روان شد و در اوایل کوچه ماهانی به مشتاق رسید که بر قبری چمباتمه زده بود هر چه اصرار کرد درویش باز نگشت.اما از آن روز ملا محمد تقی متحول شد تغییر مشرب داد و دیوانه عشق شد و در راه سلوک و عرفان افتاد و بعدها مظفر علیشاه لقب گرفت و حتی دیوان شعر خود را به نام مرشد خود ((دیوان مشتاق)) نام نهاد.

                                          هر که شد خاک نشین برگ و بری پیدا کرد

                                            دانه در خاک فرو رفت و سری پیدا کرد

بدین طریق ملا محمد تقی که از بزرگانعلمای کرمان بود مفتون درویشی به نام مشتاق شد.گرویدن ملا محمد تقی به مشتاق در افکار عمومی شهر کرمان سخت اثر کرد.همین امر مقدمات قتل مشتاق را فراهم ساخت.باری مشتاق روزها را در حجره ای در کنار مسجد جامع می گذراند و به قرآن خوانی مشغول بود. صوتی بس خوش داشت و به قول وزیری  تار را در نهایت امتیاز میزد.مخالفان و به خصوص روحانیون که بازار درویش را گرم دیدند؛در فکر نابودی او افتادند نقطه ضعف مشتاق از نظر آنها نواختن ساز بود و حاسدان و مغرضین شایع کرده بودند که درویش آیات قرآن را همراه با ساز می خواند.تا بالاخره متعصبین مقدمات صدور فتوای قتل مشتاق را توسط ملا عبداللهمجتهد فراهم آوردندکه در مطلب بعد به جزئیات قتل مشتاق و پیامدهای آن می پردازیم.


             تا دل مرد خدا نامد به درد                          هیچ قومی را خدا رسوا نکرد



http://www.iranvij.ir/upload/images/hat9nhudeb2ho4hi3a.jpg

 نمای داخلی مقبره مشتاق علی شاه - کرمان

مشتاقیه ...              

مشتاق علیشاه که نام اصلی اش میرزا محمد تربتی است، جوانی خوش سیما و برازنده و از مریدان  شاه نعمت الله ولی بود که از اصفهان به کرمان کوچ کرد و در این شهر ساکن شد. او هنرمندی شوریده بود که هم شعر می سرود و هم سه تار را به مهارت می نواخت، و اصلا ً نام او با نام سه تار عجین است چرا که وی یک سیم به سیم های سه تار افزوده که به نام وی، «سیم مشتاق» نامیده می شود. می گویند این درویش هنرمند، روزها روی پله های مسجد جامع کرمان می نشست و آیات قرآن را به همراه صوت مؤثر سه تار، از بُن جان، تلاوت می کرد. از این رو پس از مدتی مریدانی بسیار یافت که پر آوازه ترین آنها همان ملا محمد تقی کرمانی، معروف به « مظفر علیشاه» بود.اما هر چند که پیروان مشتاق رو به افزونی می گذاشتند، بر تعداد دشمنان او هم که در صدد قتلش بودند، اضافه می گردید که در صدر آنان ملا عبدالله نامی بود که مجتهد شهر بود و از همه گردنکش تر و خونی تر می نمود و هر دم در پی بهانه می گشت تا اینکه روز بیست و هفتم ماه رمضان 1206شمسی، هنگامی که بر منبر بود، مشتاق علیشاه وارد شد و در گوشه ای به عبادت مشغول گشت. ملا عبدالله چون شنیده بود که وی قرآن را با نوای سه تار تلاوت می کند، از  همان بالای منبر حکم به سنگسار کردن و قتل مشتاق علیشاه داد و خود پیش افتاد.

درویش را گرفتند و در مکانی که امروز شبستان مسجد جامع است، و در آن روز تلی بود به نام «تل خر فروشان» در گودال افکندند و به سنگ زدن پرداختند. یکی از مریدان مشتاق به نام جعفر خود را به روی او انداخت تا در امانش بدارد، اما به او نیز رحم نکردند و او هم کشته شد و ملا محمد تقی (مظفر علیشاه) زمانی رسید که کار از کار گذشته بود...، پس هنگامی که آن صحنه ناگوار را دید گفت:« شهری خون بهای مشتاق است» .

بعد از مرگ مشتاق، ملا عبداللهکه بانی مرگ او بود به «ملا عبداللهسگو» معروف شد، چون هنگام مرگ زمانی که دید لب های مشتاق علیشاه هنوز تکان می خورد و «یاهو» میگوید، به او نزدیک شد و  با لهجه کرمانی گفت: « سگو! هنوز هم یا هو می گویی؟ » و عجیب اینکه این لقب آز آن به بعد روی او و اقوامش ماند و مردم آنها را خاندان «عبد اللهسگو» می نامیدند.

مدفن مشتاق علیشاه که ازخلوص و صفای خاصی بهره دارد، در کرمان به «مشتاقیه» معروف است.

به گفته دکتر باستانی پاریزی بعد از سال ها، مرحوم عباسعلی کیوان قزوینی که از نفوذ کلام و تأثیر نفس بهره بسیار داشت، در همان مسجد جامع کرمانکه چندین هزار جمعیت کرمانی در آنجا جمع بودند، واقعه قتل مشتاق علیشاه و سنگسار کردن او را توسط مردم کرمان، نقل می کرد و چنان مؤثر نقل می کرد که مثل واقعه عاشورا همه مردم به گریه افتادند. پس در آخر منبر گفت: « مردم این بود واقعه قتل مشتاق توسط اجداد بزرگوار شما!!! حالا گمان می کنم وقت آن رسیده باشد که وجوبا ً همهشما یک لعنتی به روح پدران خود نثار کنید! ».و عجیب اینکه مردم تحت تأثیر کلام او، در جواب «پیش باد! » را چنان بلند و همگانی گفتند که انگار به روح پدرانشان صلوات یا رحمت می فرستند!!!!!

منبع:
کشکول فرهنگ و هنر

شعری از خواجوی کرمانی

$
0
0

یاد باد

یاد باد آن شب که در مجلس خروش چنگ بود

مطربانرا عود بر ساز و دف اندر چنگ بود

شاهدان در رقص بودند و حریفان در سماع

وانکه او بر خفتگان گلبانک می‌زد چنگ بود

دستگیر خستگان جام می گلرنگ شد

مشرب آتش عذاران آب آتش رنگ بود

گوش جانم بر سماع بلبلان صبح خیز

چشم عقلم بر جمال گلرخان شنگ بود

گر چه صیقل می‌برد آثار زنگ از آینه

صیقل آئینهٔ جانم می چون زنگ بود

آنزمان کانماه رخشان خورآئین رخ نمود

باغ پر گلچهر گشت و کاخ پر اورنگ بود

برمن بیدل نبخشود و دلم را صید کرد

گوئیان در شهر دلهای پریشان تنگ بود

پیش شیرین قصهٔ فرهاد مسکین کس نگفت

یا دل آن خسرو خوبان خلخ سنگ بود

مطربان از گفتهٔ خواجو سرودی می‌زدند

لیکن آن گلروی را از نام خواجو ننگ بود

خواجوی کرمانی

چکو شدم

$
0
0
چکو شدم اصطلاح کرمونی در مواقع ایی که هوا بسیار سرد است مثل این روزا بنده بسیار چکو میشم

عکس هایی از بارش برف در شهر کرمان بعد چندین سال

$
0
0







قربون کریمیت برم خدا که وقتی بخوای هر سخت وناشدنی رو اسان وشدنی خواهی کرد

ممنون خدا که بعد چندین سال این مردم رو این همه خوشحال کردی

مرد بارونی


كرمان در گذرگاه زمان

$
0
0
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4


نه فقط از عمري به درازاي تاريخ برخوردار است، بلكه در كنار اين كميت از نظر كيفيت نيز گفتني‌هاي بسيار دارد.

 به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) منطقه کویر، عليرغم مسايل و مصائبي كه بر این ديار گذشته معذالك اين سرزمين به همت مردمي پرتلاش و سازنده از سختي‌ها، نردباني ساخته و تا چشمه خورشيد صعود كرده است، آن طور كه تا هر كجا در كوچه هاي تاريخ پيش مي رويم ، چهره كرمان را روشن و پرفروغ مي بينيم به ويژه در زمينه فرهنگي، سازندگي، اقتصاد، توليد و تجارت يعني همان مقوله هايي كه موجب شد تا اين سرزمين "ديار كريمان "و "كارمان "يعني خطه ي مردماني پركار، سازنده و غيور لقب گيرد.

شهري بر سر راه ابريشم و برخوردار از تاريخ كهن، كما اين كه آن را به "كرمان بن هيتال بن فلوح بن نوح"نيز نسبت داده اند و نام آوري چون فردوسي به آن اشاره كرده است «چويك چند بگذشت بر هفتواد/ مر آن حصن را نام كرمان نهاد».

بقیه در ادامه مطلب ...

/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

سلام دوباره

$
0
0

ای نه این دخترو کویر بدبخ نباشه هشکه پی رده ای وب کرمونی ها رو نمیزنه ای نه

سلام کرمونیا خوب گل وگلاب حالتو خوبه؟خوش میگذره ؟ سال نو همگی مبارک باشه ایشالله سال خوبی ورشتو

باشه آ دیگه ما ورگشتیم شهر خودمون (بم)لهجمونم ورگشته امسال سال سردیه حداقل شهر ما که اینو میگه من

یاد نمیدم تو بهار ایقد بارون بباره بیچاره درختا خرمامو چکو شدن هنو بر ندادن از بقیه مناطق کرمون اطلاعی در دست

نی ایشالله برادر مرد بارونی وارگ زاد بیان کامنتی چیزی بلن بدونیم کجا هستن اصلا هستن ؟ ارگ زادم که کافی

نتش هرچی میری بستیه

تا حالا شده؟

$
0
0
تا حالا شده  تو پارک باشی و در دریای رویاهای دست نیافتنی غرق بشی؟ بعد یکنفر بیا پاشو بزار روبات وتو فریاد سردهی

هیییییییییییییییییییییییییییی یارو که نیقاتتابنا گوش وا کردی پام لپاشتی

آنجاست که کرمانی بودن را از ته گوردت  ادا کردی


به نظرتون؟

$
0
0
به نظر شما تو کرمان کدوم شهرستان ها از نظر آداب ورسوم خیلی بهم شباهت دارن وکدوم شهرستان ها کلا از

 کرمون تافته ایی جدا بافته اند؟

 

پفتل

$
0
0
کسایی که کرمونین خوب میدونن کلمه پفتل چیه

پفتل همون تفاله چایی هست که کرمونیای عزیز این کلمه رو ۱۸۰ درجه تغییرش دادن

بین کرمونیا یک اعتقادیم هست وقتی پفتل چایی رو استکان وایسته ورششون مهمون میاد

دوستای خوب کرمونی شماهم واسمون اصطلاحت جالب کرمونی رو بگیدتا اینجا به اسم خودتون به

نمایش  عموم در بیاریم  

ترشاله

$
0
0
جاتون خالی داشتم زردآلو میخوردم باز یک اصطلاح کرمونی یادم افتاد

ترشاله همتون این یک مورد حتما میدونید دیگه ؟آره خب پر خشک شده زردآلو رو ما کرمونیا بهش میگیم

ترشاله

جاتون خالی با خودم برده بودم خوابگاه به دوستاتم گفتم من ترشاله اوردم میارم بخوریم بنده های خدا منتظر

یک چی تو مایه های قوتو وکلمپه وکماچ سن بودن که واسشون خیلی تازگی داشت وقتی اوردم بخوریم بیچاره های

وا رفتن  از اونجایی که در خوابگاه لنگ کفشم غنیمته تا ۱ساعت بعد چیزی به نام ترشاله وجود نداشت

شوخی

$
0
0
به یکی از دوستام قوتو دادم برده بود شهرشون تعریف میکرد که دادشم خیلی شوخه تو خونمون یک مراسم بوده دوستشو کشونده تو آشپزخونه و به دوستش گفته کف دستتو بیار اون بنده خدا هم اورده بعد توکف دستش قوتو ریخته گفته بخور ترتبت کربلا است 

بنده خدا هم که ساده قوتو ندیده بود شروع کرد خوردن از اون جایی که تو خوردن قوتو باید نهایت دقت به عمل بیاد

چون احتمال مرگ وجود داره  بنده خدا که دیده  شیرینه میره به خشکش

القصه  بنده خدا وقتی آب بهش میدن میگه چرا تو تربت شکر ریختین

حالا یکی بیاد به این بنده خدا توضیح بده خاک نیست اون سوغات کرمونه 

نتیجه اخلاقی..... اگه ترتبت دادن بخورید لطفا یک مشت نخورید

کرمان، شهر طعم‎ها و رنگ‌‏ها

$
0
0
کرمان شهری کهن است که ترمه، زیره، مس و شیرینی‏‌های رنگ به رنگ، طعم جدانشدنی این شهر زیباست که در دامنه‌ی کویر آرام و با اصالت نشسته است.
 

کرمان، شهر طعم‎ها و رنگ‌‏ها

سلام

$
0
0
سلام به همه عزیزان وبزرگواران ببخشید مشغله های

 

زندگی باعث شده ما کمتر به اینجا سر بزنیم

 

اگرکسی میخواد همکاری کنه ندایی بده تا باهم مطالب

جدید بزاریم

مشاهیر کرمان

$
0
0
كرمان در طول تاريخ پرفراز و نشيب خود مردان و زناني را در دامان خود پرورده است كه در هر دوره تأثيرات قابل توجهي بر حوزه هاي مختلف اجتماعي، سياسي، علمي و فرهنگي كشورمان گذاشته اند. مطلب زير به صورتي خلاصه به برخي از مشاهير كرماني در حوزه هاي مختلف مي پردازد، گرچه نام هاي بسياري نيز از قلم افتاده اند.

* ابوعبدالله محمد بن عيسي ماهاني (۲۱۰ هـ . ق)
قديمي ترين رياضيدان كرماني، ابوعبدالله محمدبن عيسي ماهاني كه حدود ۲۱۰
هـ . ق در ماهان به دنيا آمد. تخصص وي در هندسه و رياضي محض بود و معادله درجه سوم را به وي نسبت مي دهند كه در بين دانشمندان اسلامي به معادله ماهاني موسوم است.يكي از آثار نجومي وي با عنوان
« مقاله في معرفه السمت لاي ساعه اردت و في اي موضع اردت» است كه در استانبول موجود است. همچنين ماهاني بخش عمده اي از زندگي خود را صرف ساختن واژه ها و اصطلاحات فني كرد و قسمت هاي مهمي از اصول اقليدس را تفسير و تشريح كرد. نمونه اي از اين خدمات با عنوان«تفسير المقاله العاشره من كتاب اقليدس» در كتابخانه ملي پاريس موجود است.
*شاه شجاع كرماني (قرن - وفات: ۲۱۹ هـ . ق)
از مشاهير و عرفاي معروف كرمان است كه در قرن سوم (هـ . ق) مي زيسته. وي از تبار شاهان بود ولي بارقه عشق حقيقي چنان آتشي به خرمن وجودش زد كه زندگي شاهانه دنيا بگذاشت و گدايي درگاه حق به جان خريد.
پسري داشت كه وي نيز بر مسلك عرفا بود. نام كتابش مرآت الحكما است. حالت هاي عجيب و سخنان حكيمانه اي از او روايت شده - در اكثر كتب متقدمين مانند حليه الاوليا حفظ ابونعيم و ديگر كتب تاريخي شرح حالات او عنوان شده است، ضمناً محمد مظفر به دليل ارادتي كه به اين عارف خداجو داشت نام فرزندش را شاه شجاع گذاشت، هم او كه ممدوح حافظ نيز بود.
* سيد شمس الدين (محمد) ابراهيم بمي (قرن نهم - وفات: ۸۲۹-هـ . ق)
سيدشمس الدين ابراهيم بمي، عارف رباني و از مشايخ و عرفاي بزرگ قرن نهم و از معاصران
شاه نعت الله است. وي در ولايت اربعه (بم) پا به عرصه وجود گذاشت. او در عهد خويش مورد احترام مردم از وضيع و شريف و عامي و عارف بوده است. حكام و پادشاهان هم در وي به ديده تكريم و تقديس مي نگريسته اند. صاحب مقامات، وفات سيد شمس الدين ابراهيم را سال ۸۲۹ هـ . ق دانسته كه در تاريخ كرمان نيز مورد تأييد قرار گرفته است، اما با قرائن موجود مشكوك به نظر مي رسد زيرا مورخان و تذكره نويسان در عنوان احوال «شاه ولي » به اتفاق آورده اند كه او در مراسم تشييع و كفن و دفن شاه ولي حضور داشته و بر جنازه او نماز گذارده است، از اين رو عارف مزبور نه تنها تا سال ۸۳۴ هـ . ق تاريخ فوت «شاه ولي» مي زيسته بلكه به قول محرابي كرماني، صاحب مزارات كرمان، تا حدود ۸۵۰ هـ . ق يعني سال وفات ميرزا شاهرخ نيز در قيد حيات بوده است.
* افضل الدين ابوحامد كرماني (۶۱۵ - ۵۳۰ هـ . ق)
مورخ، نويسنده، شاعر و فيلسوف و پزشك عصر ملك دينار سلجوقي كه از جمله كتب ارزشمند او «عقد العلي للموقف الاعلي» و«بدايع الزمان في وقايع كرمان» در جغرافيا و تاريخ كرمان است كه به تاريخ افضل شهرت دارد. وي در امر پزشكي تبحر داشت و پزشك مخصوص دربار سلاجقه نيز بود.
* شيخ اوحدالدين كرماني (قرن هفتم)
اوحدالدين حامد بن ابي الفخر از عارفان و سرايندگان بنام است. وي در سفرهايي به حجاز و عراق و شام، با مشايخ بزرگ صوفيه از جمله شيخ ركن الدين سجاسي ديدار كرده است.
ازشيخ اوحد الدين مجموعه اي به يادگار مانده به نام « ديوان رباعيات» كه به كوشش احمد محبوب و با مقدمه استاد باستاني پاريزي چاپ شده است.
تخلص وي «اوحد» است و اوحدي مراغه اي كه مريد مكتبي وي بوده تخلص خود را به تيمن از همين نام گرفته است. اوحد الدين كرماني كه با شمس تبريزي هم ديدار داشته در بغداد به مقام شيخ الشيوخي رسيده و سرانجام در همان شهر چشم از جهان بسته و همانجا در قبرستان « شونيزيه» آرميده است.
* لاله خاتون (صفوه الدين) (نيمه دوم قرن هفتم هجري)
لاله خاتون از چهره هاي نادر تاريخ و از زنان با حشمت و عفيف و پاكدامن و مقتدر به شمار مي رود، كه زماني حكومت كرمان را در دولت قراختائيان كرمان در دهه آخر قرن هفتم هجري عهده دار بود. او ضمن پرداختن به امور سياسي، در شعر و ادب نيز دستي قوي داشت. آرامگاهش در محله قبه سبزكرمان قرار داشته است.
* خواجوي كرماني (۷۵۳-۶۸۹ هـ . ق)
كمال الدين ابوالعطا محمود علي بن محمود، شاعر، عارف و نويسنده تواناي قرن هشتم هجري و چهره تواناي ادب پارسي در ذيحجه سال ۶۸۹ هـ..ق ديده به جهان گشود. هنوز عماد فقيه و جلال عضد در كرمان و يزد شهرتي نداشتند كه آوازه شاعري شيرين سخن در ايران و بيشتر شهرهاي عراق پيچيد. خواجه را ارادتي خاص به خواجو بود و بسياري از غزل هاي خود را با الهام از سروده هاي خواجو به نظم كشيده است.
* عماد فقيه كرماني (عارف و شاعر بزرگ قرن هشتم) (۷۷۳ ـ ۶۹۰ هـ . ق)
خواجه عماد الدين علي فقيه، مشهور به عماد كرماني، از غزلسرايان نامي ايران و هم عصر با خواجوي كرماني بود. غزل او نيز همچون غزل خواجو به سبك عرفا و حلقه ارتباط زبان سعدي به زبان حافظ است.
ازاين سراينده نام آور به جز ديوان اشعار كه در سال۱۳۴۸ ش به كوشش ركن الدين همايون فرخ چاپ شده ۵ مثنوي نيز به نام ۵ گنج به يادگار مانده كه محتوايي عرفاني دارد، اين اثر هم به كوشش استاد همايون فرخ به چاپ رسيده است.
* شاه نعمت الله ولي (۸۳۴ -۷۳۱ هـ . ق)
شاه نورالدين سيد نعمت الله بن سيد عبدالله بن محمد، معاصر با امير تيمور گوركاني بوده و مدتي در كوهبنان و كرمان سكونت داشته و علاوه بر مقام عرفان در شعر و ادب نيز از پايگاه والايي برخوردار بوده است. ديوان شاه نعمت الله شامل قصيده، غزل، مثنوي و رباعي است. او نه فقط در ايران صاحب شهرت و داراي پايگاه مردمي بوده بلكه در هندوستان نيز مريدان بسياري داشت؛ از آن جمله مي توان بهمن شاه دكني را نام برد كه نخستين سنگ بناي آرامگاه او با هزينه همين پادشاه هندي گذاشته شد. آرامگاهش در ماهان (۳۰ كيلومتري جنوب شرق كرمان) است.
* ابواسحاق كوهبناني (قرن نهم هجري)
اديب، فيلسوف و نويسنده معروف كه در رياضي و نجوم و فلسفه و موسيقي نيز دست داشته و كتب او و نيز نظرات فلسفي اش در دانشگاه سوربن فرانسه تدريس مي شده است. مجموعه خطي او حاوي ۸ رساله است كه در كتابخانه مركزي دانشگاه تهران نگهداري مي شود. از بين رساله هاي او مي توان رساله اي در تقويم كواكب و رساله اي در شطرنج را نام برد.
*مشتاق عليشاه « ميرزا محمد تربتي» (وفات: ۱۲۰۶ هـ . ق)
نامش ميرزا محمد تربتي و به مشتاق عليشاه ملقب بود. او از چهره هاي سرشناس عرفان و شعر ادب و هنر به شمار مي رود . مدفن او در ميدان مشتاقيه زيارتگاه اهل عرفان است. سيم مشتاق سيم چهارم ۳ تار از يادگارهاي اوست.
*حياتي (بي بي جان) (اواخر قرن دوازدهم - اوايل قرن سيزدهم هـ .ق)
اين بانوي عارف اواخر قرن ۱۲ هجري در شهر بم قدم به عالم هستي گذاشت. ديوان حياتي مشتمل بر انواع شعر از غزل و رباعي و قصيده و ترجيع بند و تركيب بند است. اشعارش چاشني عرفان و اخلاق دارد. او در نيمه نخست قرن سيزدهم درگذشت و آرامگاهش در حوالي مشتاقيه كرمان واقع است.
* ميرزا رضاي كرماني (وفات ۱۳۱۴ هـ . ق)
وي فرزند ملاحسين عقدايي و از آزاديخواهان بنام اين ديار است كه در سال ۱۳۱۳ (هـ . ق) ناصرالدين شاه را در حرم حضرت عبدالعظيم كشت و به سال ۱۳۱۴ در ميدان تهران به دار آويخته شد. اين ابيات كه پس از قتل ناصر الدين شاه سروده شده از اوست:
محب آل رسولم غلام هشت و چهارم
فداي همه ايران رضاي شاه شكارم
«رضا » بحكم قضا كشت ناصر الدين را
زكيفر عملش بود، من گناه ندارم
* ناظم الاسلام (۱۳۳۷-۱۲۸۰هـ . ق)
محمد ناظم زاده شعاعي كرماني دومين فرزند علي كرماني، در سال ۱۲۸۰ هـ . ق در خانواده اي مؤمن و متعهد به احكام شريعت به دنيا آمد او بعد ها به ناظم الاسلام ملقب شد.
غير از قرآن و علوم شرعي، علوم متداول عصر از جمله ادبيات صرف و نحو، حساب و منطق هيأت و نجوم را به خوبي فرا گرفت. معلم او در منطق شرح اشارات ميرزا آقاخان بردسيري بود.
ناظم الاسلام پس از آموختن علوم مختلف به تهران رفت و بلافاصله در صف آزاديخواهان مشروطه قرار گرفت. بزرگترين اثر او « در تاريخ بيداري ايرانيان » است. از آثار ديگر او «شمس التصارف» و «شمس اللغات » و ترجمه مقام هاي حريري است. روزنامه نوروز نيز از يادگارهاي او به شمار مي رود.
* مجد الاسلام (۱۳۴۲ - ۱۲۸۸هـ . ق)
روزنامه نگار سياستمدار، نويسنده، شاعر و چهره سرشناس علم و ادب كرمان به سال ۱۲۸۸ هـ . ق در كرمان متولد شد. تحصيلات ابتدايي را در مدرسه خاندانقلي بيگ به پايان رساند. در سال ۱۳۲۳ به دليل حمايت از علماي متحصن در شاه عبدالعظيم به اتفاق
۲ نفر از همفكران خود به كلات تبعيد شد و پس از آزادي به نگارش روزنامه هاي «محاكمات»، «كشكول»، «نداي وطن» و «الجمال» همت گماشت. اقدام هاي او در بيداري مردم و صدور فرمان مشروطيت موجب حبس او در باغ شاه از سوي محمدعلي ميرزا شد. همچنين در تمامي انواع شعر نيز دست داشت. آثار به جا مانده از او بدين قرارند: كتاب شهر خاموشان، تاريخ انقلاب و ديوان شعر مجدالاسلام.
سعيد نفيسي كرماني (۱۳۴۵-۱۲۷۴هـ . ق)
استاد سعيد نفيسي در سال ۱۲۷۴ هـ . ق متولد شد او فرزند مرحوم دكتر ميرزا علي اكبر خان نفيسي (ناظم الاطباء كرماني) و جد هشتم وي ميرزا شريف كرماني از پزشكان نامي قرن يازدهم بود. در سال ۱۲۹۰ نخستين اثر سعيد نفيسي يعني ترجمه كتاب
« معالجه تازه براي حفظ دهان و دندان » با پشت جلد ترجمه سعيدبن ناظم الاطباء منتشر شد. استاد نفيسي در بيست ودوم آبان ماه ۱۳۴۵ هـ .ق در تهران بدورد حيات گفت.
* استاد روح الله خالقي (۱۳۴۴-۱۲۸۵ هـ . ش)
سازنده سرود «اي ايران» استاد روح الله خالقي فرزند ميرزا عبدالله به سال ۱۲۸۵ هـ . ش در شهر كرمان به دنيا آمد. او در موسيقي، ذوقي وافر داشت و در ۱۵ سالگي به ديدار درويش خان نايل شد. ۱۷ ساله بود كه به جرگه شاگردان كلنل علينقي خان وزيري درآمد و پس از گذراندن دوره تكميلي در مدرسه عالي موسيقي سرانجام از نام آوران موسيقي ايران شد.
* فواد كرماني (۱۳۱۷-۱۲۲۷ هـ . ش)
آقا فتح الله قدسي كرماني متخلص به فواد از ارزنده ترين شاعران ولايي كرمان است. وي عارفي رباني و شاعري آسماني بود. شرح حال اجمالي خود را از ۷ تا
۶۰ سالگي در قالب مثنوي جمع آورده است. آرامگاهش در ۳ كيلومتري شهر كرمان در دامنه كوه سيد حسين واقع است. اثر مشهور او «شمع جمع» نام دارد كه در آن مصائب اهل بيت عصمت و طهارت را به گونه اي عاشقانه و عارفانه به نظم كشيده است.
*آيت الله حاج ميرزا محمد رضا احمدي (۱۳۲۴-۱۲۴۳هـ . ش)
آيت الله احمدي از تبار شيخ الطايفه حاج آقا احمد و فرزند خلف حاج ابو جعفر از چهره هاي برجسته جهاد و اجتهاد و از شاگردان آخوند خراساني است كه تأييد مراتب اجتهاد ايشان از سوي آيت الله سيد محمد كاظم طباطبايي و نيز استادش آخوند خراساني دليلي بر اقتدار مشاراليه در عرصه علم و ايمان است. ستم ستيزي او چنان خشم ظالمان زمان را بر انگيخت كه وي را در محل حكومتي فلك كردند. اقدامي كه به اعتقاد بسياري از صاحبان نظر مقدمه اي بر انقلاب مشروطيت بود. مدفن وي در مسجد صاحب الزمان، زيارتگاه اهل ايمان است.
* بهمنيار كرماني (دهقان) (۱۳۳۴-۱۲۶۸ هـ . ش)
احمد بهمنيار در خدمت پدر خردمندش ادبيات فارسي، عربي، فقه، اصول، فلسفه و رياضيات را آموخت و سر آمد اقران خويش شد. زبان انگليسي و تركي را نيز به خوبي آموخته و در اين ۲ زبان صاحب تحقيق و تاليف است. در سال ۱۲۸۹ روزنامه دهقان را براي اشاعه انديشه هاي ملي خويش منتشر كرد اما به دليل دارا بودن افكار آزادي خواهانه زنداني شد. بعدا در سال ۱۳۰۳ اين روزنامه را در خراسان منتشر كرد.
* دكتر عباس رياضي كرماني (۱۳۶۷- ۱۲۸۶هـ . ش)
استاد نجوم دانشگاه تهران به سال ۱۲۸۶ در كرمان متولد شد. تحصيلات ابتدايي را در كرمان و تحصيلات عالي را در تهران و فرانسه سپري كرد و از دانشگاه سوربن دكترا گرفت. وي از جمله اساتيد برجسته دانشگاه بود كه از سال ۱۳۲۵ اقدام به تهيه و ارائه تقويم ايران كرد. از او در زمينه نجوم و رياضي تاليفات عديده اي بجا مانده است.
* ناظر زاده كرماني - احمد (۱۳۵۵-۱۲۹۶هـ.ش)
دكتر احمد ناظرزاده كرماني فرزند محمد ناظر ايران بوده است. ارزشمند ترين تاليفات وي تحقيقي است درباره عمادالدين فقيه كه به وسيله مركز
كرمان شناسي و مؤسسه سروش به چاپ رسيده است.
دو مجموعه از اشعار وي به همت فرزندش انتشار يافته است و آرامگاه وي در ابن بابويه واقع است.
*همايون كرماني (۱۳۵۸- ۱۲۹۰ هـ.ش)
محمد تجربه كار متخلص به همايون از غزل سرايان مكتب عراقي است كه، به شيوه حافظ تمايل دارد. غزل هاي او جانمايه عرفاني، اخلاقي دارند. او سال هاي جواني و شكل گيري فكري خود را در همگامي با فواد كرماني گذراند و هنوز سومين دهه عمرش به پايان نرسيده بود كه به عنوان غزل سرايي توانا از ديار خواجو و به عنوان خواجوي دوم مطرح شد.
ديوان همايون كرماني به وسيله مركز كرمان شناسي در سال ۱۳۷۶ هـ . ش منتشر شده است.
* محمد ابراهيم باستاني پاريزي (متولد ۱۳۰۴ هـ.ش)
دكتر باستاني پاريزي فرزند حاج شيخ علي اكبر حاج آخوند پس از تحصيلات ابتدايي و متوسطه در پاريز و سيرجان از دانشگاه تهران در رشته تاريخ و جغرافيا ليسانس گرفت و به كرمان بازگشت و به تدريس در دبيرستان ها پرداخت. همزمان روزنامه هفتواد و نشريه فرهنگ كرمان را منتشر كرد. پس از سالي چند دوباره به تهران رفت و تحصيلات عاليه را ادامه داد تا موفق به اخذ دكترا در رشته تاريخ شد و هم اكنون سال هاست كه استاد رشته تاريخ دانشگاه تهران است.
او كه از فضلا، ادبا و شعراي نام آشناي معاصر است بيش از ۴۰ اثر ادبي، اجتماعي و تاريخي به چاپ رسانيده كه از آن جمله است:
تصحيح تاريخ كرمان، جغرافياي كرمان، ياد و يادبود
كتب تحقيقي تاريخي سياست و اقتصاد، عصر صفوي و يعقوب ليث، از سير تا پياز، از پاريس تا پاريز، پيغمبر دزدان.
نخستين اثر استاد مجموعه اي به نام هاي خاتون ۷ قلعه، آسياي ۷ سنگ، ناي ۷ بند، اژدهاي ۷ سر، كوچه ۷ پيچ، زير اين ۷ آسمان سنگ، ۷ قلم و ۸ الهفت و مقدمات و مقالات متعدد است.
* اطهري كرماني (۱۳۷۷-۱۳۰۵ هـ . ش)
علي اطهري فرزند احمد به سال ۱۳۰۵ هـ . ش در كرمان به دنيا آمد. اشعار وي نخستين با در روزنامه هاي كرمان خصوصا روزنامه روح القدس چاپ و مورد توجه قرار داشت. اشعار او شور و سوزي خاص دارد. يكي از غزل هاي شور انگيز و زيباي او غزلي است با اين مطلع:
رفتي، ولي كجا كه دل به جا گرفته اي
دل جاي توست گر چه دل از ما گرفته اي
علاوه بر اين كرمان صاحب بزرگان ديگري چون شيخ احمد روحي، موسي بن عمران جيرفتي، شمس الدين ابراهيم محمد بردسيري (صاحب مصباح الارواح) حامد الحسيني، خواجه شمس الدين محمد مرواريد وزير لايق سلطان حسين بايقرا كه در فن خوشنويسي و ساير علوم از سرآمدان عصر خود به شمار مي رفت است و نيز اساتيد فرهيخته اي چون دكتر روح الاميني، دكتر جواد برومند سعيد، دكتر رجبعلي پور، دكتر طاهره صفارزاده، هوشنگ مرادي كرماني و دكتر ميمندي نژاد را بايد در اين رابطه برشمرد. همچنين هنرمندان گرانقدري چون استاد علي اكبر صنعتي نقاش وپيكرتراش و مجسمه ساز شهير كه آثار جاودانه او در موزه ۱۵ آبان تهران ميدان امام و موزه صنعتي كرمان از جاذبه هاي ارزشمند به شمار مي رود و كتاب شور عشق منتشر شده از سوي مركز كرمان شناسي، بياني از انديشه خلاق هنري اوست و نيز استاد قهاري، سازنده مجسمه خواجو در كرمان، و تنديس رازي در ميدان رازي تهران و... كه اين ديار همواره به وجودشان افتخار مي كند.

زن می خوام

$
0
0
وقتی یک نه نه جون کرمونی از پسرش بپرسه زن می خوای

این شکلی میشه

 ها نننننننننننننننننننننننننننننننننننووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو ورشم زن بستون

درباره گویش کرمانی

$
0
0

 

هر زباني لهجه‌هاي مختلفي دارد و زبانها در نقاط جغرافيايي گوناگون توسط افراد طبقات مختلف اجتماعي، گروههاي سني مختلف و سوابق تحصيلاتي متفاوت تلفظ مي‌شوند.

گروهي از مردم را كه به زبان مشترك سخن مي‌گويند و جملگي در يك يا چند منطقه جغرافيايي زندگي مي‌كنند جامعه زباني و زباني را كه در يك منطقه محدود جغرافيايي يك كشور رايج است گويش مي‌نامند پس گويش را با زبان محلي مي‌توان مترادف دانست.

فرق گويش با زبان اين است كه گويش از سخنگويان كمتري برخوردار است، در منطقه‌اي محدود بكار مي‌رود و ممكن است صورت خطي و آثار مكتوب هم نداشته باشد.

معمولا به گونه‌هاي مختلف جغرافيايي يك زبان اعم از رسمي مثل فارسي يا انگليسي يا زبان محلي مثل گيلكي، تركي و لري لهجه مي‌گويند.

يك مورخ و نويسنده معاصر كرماني مي‌گويد: كرمان لهجه خاص ندارد اما فارسي آن بسيار قديمي است و همان است كه در سيستان در آتشگاه كركويه، سرود گرشاسب را بدان زبان مي‌خواندند.

محمدابراهيم باستاني پاريزي در مقدمه كتاب "فرهنگ گويش"تاليف محمود صرافي نوشته است: زباني كه كرماني‌ها از هزار سال پيش و بيش از آن صحبت مي‌كردند بايد همين زبان باشد زيرا لهجه ديگري در كرمان نمي‌شناسيم كه ربطي به پهلوي عصر ساساني و يا اشكاني داشته باشد يا مثل لهجه‌هاي خاص اطراف كاشان (ابيانه) يا لهجه سمنان يا گيلك و لهجه خاص كردي و حتي لهجه شيرازي و كازروني براي عامه غيرمفهوم باشد.

او مي‌نويسد: لهجه خاص مردم كرمان همان لهجه "محله شهري"است و البته بسياري از كلمات قديم و فصيح فارسي در مورد بسياري از اشياء وجود دارد كه تنها در كرمان هنوز كاربرد دارد و در ساير شهرستانها معمول نيست ولي اين كلمات هم صورت لهجه‌اي خاص ندارد بلكه جزء همان زبان فارسي كرماني است كه با تلفظ خاص محله شهري به كار برده مي‌شود مثلا عبارت معروف كت حوض را بلچ يعني سوراخ حوض را با يك لته يا وسيله ديگري ببند و محكم كن.

باستاني پاريزي مي‌نويسد: ضبط لهجه يعني فرم اداي كلمات فارسي كرمان، نه تنها با اعراب معمولي ممكن نيست بلكه با الفباي فونتيك هم به زحمت مي‌توان آن را تحرير كرد.

اين استاد دانشگاه تهران مي‌گويد: به همين سبب همه كتابها و مقالات و يادداشتهايي كه تاكنون در اين‌باره چاپ شده اين مقصود را آن طور كه شايسته است بر آورده نمي‌كند.

وي در تشريح علت اين امر مي‌افزايد: علت آن اين است كه ترتيب كسره دادن يا ضمه دادن و نحوه طول دادن حركتها و زير و بم‌ها و توقف‌ها و تاكيد روي حروف تا حدود زيادي با ساير نقاط ايران تفاوت دارد و در نتيجه فهم گفتگوي يك كرماني با اصفهاني و گيلك تفاوت بسياري پيدا مي‌كند.

اين مورخ و نويسنده در ادامه مقدمه كتاب فرهنگ گويشها نوشته: دو نكته عجيب در لهجه كرمان هست كه دليل آن را بايد پيدا كرد ، نكته اول آن است كه با اينكه در تمام طول تاريخ ايران لااقل بعد از اسلام با اينكه تمام حكام كرمان غيركرماني بوده‌اند و بيشتر آنان تركان يا گيلك يا غز يا قراختائيان يا قزلباشان و بالاخره قاجارها بوده و اغلب آنها مامور گارد و سپاه ترك همراه داشته‌اند با همه اينها بر خلاف بسياري از نقاط ايران نه تنها هيچ كلني ترك‌نشين مثل اطراف اراك يا همدان يا شمال خراسان در كرمان پديد نيامده بلكه همان ايل افشار و بچاقچي كه ترك و مهاجر و احتمالا تبعيدي به كرمان بوده‌اند نه تنها لهجه تركي خود را از دست داده بلكه از همه كرماني‌ها كرماني‌تر شده‌اند.

وي به عنوان مثال از طايفه شيخيه ياد مي‌كند و مي‌گويد: طايفه شيخيه و خانزادگان ابراهيمي كه با اينكه آنها اصلا تركمان قاجار بوده‌اند و هميشه گروهي ترك همراه داشته‌اند امروز هيچ كدام از ابراهيمي‌هاي كرمان كه خانواده‌اي پرجمعيت هستند نه تنها يك كلمه تركي نمي‌دانند بلكه لهجه آنها يك لهجه كرماني محله شهري خيلي اصيل و قديمي است.

او مي‌گويد: اين تحول زباني در اين است كه چون عموما حكام ترك و تركاني كه به كرمان آمده‌اند با كرماني‌ها ازدواج مي‌كردند و زن كرماني مي‌گرفته‌اند بچه‌هاي آنها طبعا به لهجه كرماني با مادر صحبت مي‌كرده‌اند و لهجه مرد بتدريج فراموش مي‌شده و در نتيجه همه احفاد و اولاد آنها كرماني خالص صحبت مي‌كرده‌اند.

باستاني پاريزي مي‌افزايد: اين نكته حتي در همان عصر سلجوقيان و ميان خود شاهزادگان سلجوقي كرمان نيز مصداق داشته است.

اين مورخ و نويسنده معاصر كرماني در خصوص دومين نكته عجيب در لهجه كرماني به فاصله كوتاه بين دو شهر كويري كرمان و يزد اشاره مي‌كند و تفاوت لهجه اين دو شهر را از نكات عجيب مي‌داند.

وي مي‌گويد: همانطور كه رنگ و نژاد مردم كرمان به دراويدي‌ها و سيستاني ها و قندهاري‌ها نزديكتر است تا مردم يزد و اصفهان و بالاخره ري و تبريز و گيلان، همينطور زبان آنها هم اين نزديكي را حفظ كرده است.

باستاني پاريزي در مورد لهجه كرمان و قدمت آن مي‌گويد: لهجه كرمان لهجه اي است بسيار قديمي چنانكه وقتي آدم فارسي كرمان را مثلا در قريه "خونو پاريز"مي‌شنود چنان مي‌نمايد كه گويي دارد با فارسي مردم عصر سلمان فارسي صحبت مي‌كند.

او مي‌افزايد: مساله دوم غناي لهجه كرمان و زبان فارسي آن است ، زبان فارسي كه در تهران و مراكز رسمي مملكت رايج است متاسفانه براي بسياري از اصطلاحات و پديده‌هاي طبيعي و گياهان و حيوانات كلمه خاص ندارد در حالي كه در لهجه‌هاي ولايات از آن جمله لهجه كرمان بسياري اصطلاحات هست كه اگر ضبط شود هم به غناي زبان فارسي مي‌افزايد و هم احتياج نيست كه معادل آن اصطلاحات از زبانهاي خارجي اخذ شود.

به گفته اين استاد دانشگاه تهران با امكانات فني جديد به تدريج اين لغات و اصطلاحات فراموش مي‌شود و بالاتر از آن خود لهجه‌ها و نحوه اداي كلمات هم از ميان مي‌رود.

وي تنها راه چاره را تهيه نوار و فيلم از نحوه بيان مردم مي‌داند و مي‌گويد: در اين مورد بايد دستگاههايي در اسرع وقت موظف شوند كه خود را به روستاهاي دوردست برسانند و با پيرزنان و پيرمردان پرحرف بنشينند و هرچه مي‌گويند به طور طبيعي ثبت و ضبط كنند

چند ضرب‌المثل‌ کرمانی

$
0
0


فرهنگ لغات و اصطلاحات مردم کرمان
عزیز دردونه یا هیز میشه یا دیونه یا می‌ریه ور چارکنج خونه.
بچه لوس و ننر بی تربیت بار می آید.

یک محله عروسی است هفت محله ور می‌شورند.
منظور عده زیادی برای حضور در عروسی مشغول تدارک هستند.

قاضی وقتی نون نمی لمبونه ریش نمی‌جنبونه
قاضی تا رشوه نگیره کاری صورت نمی دهد. (لمبوندن در لهجه کرمانی چیزی را از روی حرص و ولع خوردن است)

حال فاطو حال سگ, خوراک فاطو الماسک.
این مثل اصیل کرمانی داستانی دارد بدین شرح: دختری زرتشتی را به عقد ازدواج مسلمانی ثروتمند در آوردند که خانه ی شوهر بی نهایت مورد توجه قرار گرفت و نام او را فاطمه گذاشتند. انواع خوردنی و خوراکی را سر سفره برایش فراهم کردند ولی چون او با زندگی اشرافی خو نگرفته بود برایش سخت می‌گذشت. فاطمه ضمن پیغام یا نامه‌ای که برای اقوام خود فرستاد چنین گفت: اینجا سر سفره پِر جدا پِرنی (فرنی) جدا, کشمش دم کنده جدا, کرم سپید تو دوری (منظورش دانه های برنج در قاب های گرد است) نه جِری نه جِغری حال پاطو حال سگ (منظور از جر و جغر دل و جگر و قلوه و امعا و احشا گوسفند است)

چند ضرب‌المثل کرمانی
کی زند دسته به جوغن کی خورد حلیم و روغن؟
جوغن به معنی هاون و این مثل در موردی بکار می رود که یکی زحمت و مشقت کاری را بکشد و دیگری فایده ببرد.

تِترکو از در می آید از بام می رود.
آبله مرغان زود گذر است و دورانش کوتاه است هر چند که تگرگ هم دیر پا نیست. (تترکو واژه عامیانه به معنی تگرگ است و به آبله مرغان هم تترکو می گویند).

تَفتِ نفس پیر استخوان را پوت می کند.
پوت به معنی پوک و این مثل برای کسانی که با افراد مسن تر از خود ازدواج می کنند خطاب می کند.

پنج پنجه و خلقی نه پنج پنجه و حلقی.
آنچه داری به دیگران هم ببخش نه اینکه خودت بخوری.

بونی به ناسار رختی به نُپه.
بام با وجود ناودان از زیان در امان می ماند و رخت و لباس از وصله و پینه دوام آورد.

توی هر غال ترنشکی یکیش بلبل در میا.
توی لانه جوجه بلبل یکیش بلبل میشه.

یا توتو یا کُرتو.
یا مرغ یا باغچه.

توره که از باغ انگوری قهر کنه دو من نیم انگو منفعت باغبون.
شغال که از باغ انگور قهر کنه دو من نیم انگور منفعت باغبون میشه.

چلو صافی به آفتابه میگه دو کُتو.
آبکش به آفتابه میگه دو سوراخ داری

چادر بکشونی داریم چادر بدرونی داریم.
چادر کشیدنی داریم, چادر دریدنی داریم ( منظور تعارف جدی یا تعارف الکی)

[ضرب‌المثل زیر را دوست عزیز زرتشتی ما از وب‌لاگ بی‌بی شهربانو فرستادند که یک ضرب‌المثل کرمانی است. با تشکر از این دوست خوب]
آرتو بیار کارتو بیار شا‌خانمو آش می‌پزه.
در مواردی استفاده می‌شود که یک نفر می‌خواهد کاری را انجام بدهد ولی انتظار دارد یک عده مثل وردست برای او ابزار کار را مهیا کنند تا او آن کار را انجام بدهد. آرتو یعنی آرد و کارتو یعنی کارد. یعنی آرد و کارد را بیاورید شاخانم می‌خواهد آش بپزد.

[از وبلاگ ضرب المثل های کرمونی]
هر کی پهَ نوم آبس سَن بشه ، برابر می زایه .
هر کس که پنهان آبستن بشود، آشکارا می‌زاید
کاری که در خفا صورت پذیرد ، اثرش بر ملا می‌شود

آبم یه جِه بمونِه بو می‌کُنه.
آب هم اگر یک جا بماند بو می‌گیرد (می‌گندد

سوتی لهجه ایی

$
0
0
از سرش دارم

تو خوابگاه با بروبچ جمعمون جمع بود یک دفعه یکی ا دوستام  یک چی  رو نشون داد گفت این دیدی چقد جالبه منم

از اون ور اتاق داد زدم ها من از سرش دارم

دیدم نگاها به سمت من چرخید یکی از بچه ها گفت یک بار دیگه بگو چی داری

گفتم اسرش دارم خب

بعد ۲هزاریم افتاد در جمع برو بچی که برای اولین بار با کرمونی مواجه شدن سوتی دادم

گفتم بابا از سرش دارم یعنی مثل اونو دارم

درباره مشتاق علیشاه کرمانی

$
0
0

http://www.irandeserts.com/pics-5/kerman-8big.jpg

مقبره مشتاق علی شاه

همه ما اعتقاد به وجود نظامی قانونمند بر جهان هستی داریم.نظامی که دادستان آن خداوند متعال است.هیچ کس تا به حال نتوانسته  از محکمه  عدل الهی فرار کند چرا که خداوند خود فرموده که در کمین ستمگران نشسته.یکی از حکایت هایی که بر این مطلب صحه میگذارد ماجرای قتل مشتاق علیشاه کرمانی است که اتفاقا با فتوای امام جمعه شهر کرمان ملاعبداللهمجتهد حدود ۲۲۰ سال پیش اتفاق افتاده است.گر چه بعد از این واقعه نام مشتاق به نیکی ماند و اکنون مقبره او در کرمان زیارتگاه اهل دل است و از ملا عبداللهمجتهد  و خاندانش نامی جز (( ملا عبداللهسگو)) به لهجه کرمانی نماند.اما این قتل پیامدهایی داشت که واقعا عبرت آموز و شنیدنی است:

                                     مشتاق علی شاه در کرمان

در اواخر حکومت کریم خان زند سید معصوم علیشاه دکنی عده ای از یاران خود را مامور رسیدگی به امور دراویش نعمت الهی در ایران نمود.در بین این مریدان مشتاق علی شاه مامور کرمان شد.مشتاق در کرمان ماند و کارش رونق گرفت.جمع کثیری به مشتاق گرویدند از جمله عده ای از روحانیون شهر کرمان که معروف ترین آنها میرزا محمد تقی کرمانی (مظفر علیشاه) بود.این میرزا محمد تقی کسی بود که به روایتی وقتی می خواست به مسجد برود ۱۲ نفر قرآن خوان در دو طرف او قرآن قرائت می کردند تا به مسجد برسد.اتفاقا میرزا محمد تقی چنان در مخالفت با متصوفه تعصب می ورزید که هرگز با ایشان نمی نشست و حتی دیگران را هم از مجالست با صوفیه منع می نمود.

روزی یکی از کسبه کرمان که روضه خوانی سالانه داشت علمای شهر را هم دعوت نمود.علمادر صفه ای خاص نشسته بودند که مشتاق بی خبر وارد مسجد شد و در زاویهای مقابل ملا محمد تقی نشست.هنگامی که سفره گستردند ملا محمد تقی دست دراز نکرد و سایر علما هم دست نزدند.صاحب نذر که مردی بازاری و متدین بود از علت سوال کرد و تاکید کرد جای احتیاط نیست چون تمام مخارج سفره از کسب حلال به دست آمده و ذره ای از آن به ناحق نیست.ملا محمد تقی اشاره به مشتاق کرد و گفت که : "قرار نبود درویش بر این سفره باشد".مشتاق شنید نگاه معنی داری به ملا محمدتقی کردوگفت : "حاجی اگر سفره مولاست کهبر این خوان یغما چه دشمن چه دوست!!! درویش و غیر درویش ندارد".سپس برخاست و از مجلس بیرون رفت.می گویند نگاه مشتاق در ملا محمد تقی اثر کرد و همه حاضرین متحیر بماندند اما از فرط ناراحتی کسی نتوانست دست به غذا ببرد.ملا محمد تقی عبای خود را برداشت و در پی مشتاق روان شد و در اوایل کوچه ماهانی به مشتاق رسید که بر قبری چمباتمه زده بود هر چه اصرار کرد درویش باز نگشت.اما از آن روز ملا محمد تقی متحول شد تغییر مشرب داد و دیوانه عشق شد و در راه سلوک و عرفان افتاد و بعدها مظفر علیشاه لقب گرفت و حتی دیوان شعر خود را به نام مرشد خود ((دیوان مشتاق)) نام نهاد.

                                          هر که شد خاک نشین برگ و بری پیدا کرد

                                            دانه در خاک فرو رفت و سری پیدا کرد

بدین طریق ملا محمد تقی که از بزرگانعلمای کرمان بود مفتون درویشی به نام مشتاق شد.گرویدن ملا محمد تقی به مشتاق در افکار عمومی شهر کرمان سخت اثر کرد.همین امر مقدمات قتل مشتاق را فراهم ساخت.باری مشتاق روزها را در حجره ای در کنار مسجد جامع می گذراند و به قرآن خوانی مشغول بود. صوتی بس خوش داشت و به قول وزیری  تار را در نهایت امتیاز میزد.مخالفان و به خصوص روحانیون که بازار درویش را گرم دیدند؛در فکر نابودی او افتادند نقطه ضعف مشتاق از نظر آنها نواختن ساز بود و حاسدان و مغرضین شایع کرده بودند که درویش آیات قرآن را همراه با ساز می خواند.تا بالاخره متعصبین مقدمات صدور فتوای قتل مشتاق را توسط ملا عبداللهمجتهد فراهم آوردندکه در مطلب بعد به جزئیات قتل مشتاق و پیامدهای آن می پردازیم.


             تا دل مرد خدا نامد به درد                          هیچ قومی را خدا رسوا نکرد



http://www.iranvij.ir/upload/images/hat9nhudeb2ho4hi3a.jpg

 نمای داخلی مقبره مشتاق علی شاه - کرمان

مشتاقیه ...              

مشتاق علیشاه که نام اصلی اش میرزا محمد تربتی است، جوانی خوش سیما و برازنده و از مریدان  شاه نعمت الله ولی بود که از اصفهان به کرمان کوچ کرد و در این شهر ساکن شد. او هنرمندی شوریده بود که هم شعر می سرود و هم سه تار را به مهارت می نواخت، و اصلا ً نام او با نام سه تار عجین است چرا که وی یک سیم به سیم های سه تار افزوده که به نام وی، «سیم مشتاق» نامیده می شود. می گویند این درویش هنرمند، روزها روی پله های مسجد جامع کرمان می نشست و آیات قرآن را به همراه صوت مؤثر سه تار، از بُن جان، تلاوت می کرد. از این رو پس از مدتی مریدانی بسیار یافت که پر آوازه ترین آنها همان ملا محمد تقی کرمانی، معروف به « مظفر علیشاه» بود.اما هر چند که پیروان مشتاق رو به افزونی می گذاشتند، بر تعداد دشمنان او هم که در صدد قتلش بودند، اضافه می گردید که در صدر آنان ملا عبدالله نامی بود که مجتهد شهر بود و از همه گردنکش تر و خونی تر می نمود و هر دم در پی بهانه می گشت تا اینکه روز بیست و هفتم ماه رمضان 1206شمسی، هنگامی که بر منبر بود، مشتاق علیشاه وارد شد و در گوشه ای به عبادت مشغول گشت. ملا عبدالله چون شنیده بود که وی قرآن را با نوای سه تار تلاوت می کند، از  همان بالای منبر حکم به سنگسار کردن و قتل مشتاق علیشاه داد و خود پیش افتاد.

درویش را گرفتند و در مکانی که امروز شبستان مسجد جامع است، و در آن روز تلی بود به نام «تل خر فروشان» در گودال افکندند و به سنگ زدن پرداختند. یکی از مریدان مشتاق به نام جعفر خود را به روی او انداخت تا در امانش بدارد، اما به او نیز رحم نکردند و او هم کشته شد و ملا محمد تقی (مظفر علیشاه) زمانی رسید که کار از کار گذشته بود...، پس هنگامی که آن صحنه ناگوار را دید گفت:« شهری خون بهای مشتاق است» .

بعد از مرگ مشتاق، ملا عبداللهکه بانی مرگ او بود به «ملا عبداللهسگو» معروف شد، چون هنگام مرگ زمانی که دید لب های مشتاق علیشاه هنوز تکان می خورد و «یاهو» میگوید، به او نزدیک شد و  با لهجه کرمانی گفت: « سگو! هنوز هم یا هو می گویی؟ » و عجیب اینکه این لقب آز آن به بعد روی او و اقوامش ماند و مردم آنها را خاندان «عبد اللهسگو» می نامیدند.

مدفن مشتاق علیشاه که ازخلوص و صفای خاصی بهره دارد، در کرمان به «مشتاقیه» معروف است.

به گفته دکتر باستانی پاریزی بعد از سال ها، مرحوم عباسعلی کیوان قزوینی که از نفوذ کلام و تأثیر نفس بهره بسیار داشت، در همان مسجد جامع کرمانکه چندین هزار جمعیت کرمانی در آنجا جمع بودند، واقعه قتل مشتاق علیشاه و سنگسار کردن او را توسط مردم کرمان، نقل می کرد و چنان مؤثر نقل می کرد که مثل واقعه عاشورا همه مردم به گریه افتادند. پس در آخر منبر گفت: « مردم این بود واقعه قتل مشتاق توسط اجداد بزرگوار شما!!! حالا گمان می کنم وقت آن رسیده باشد که وجوبا ً همهشما یک لعنتی به روح پدران خود نثار کنید! ».و عجیب اینکه مردم تحت تأثیر کلام او، در جواب «پیش باد! » را چنان بلند و همگانی گفتند که انگار به روح پدرانشان صلوات یا رحمت می فرستند!!!!!

منبع:
کشکول فرهنگ و هنر
Viewing all 133 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>